ترجمه مقاله

نبق

لغت‌نامه دهخدا

نبق . [ ن َ ] (ع مص ) نوشتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(آنندراج ). کتابت . (اقرب الموارد) (از المنجد) (تاج المصادر بیهقی ): نبق الرجل نبقاً؛ کتب . (اقرب الموارد). نبق الکتاب نبقاً؛ سطره و کتب . (معجم متن اللغة): || خارج شدن و آشکار گشتن . (از المنجد): نبق الشی ٔ؛ خرج . (اقرب الموارد). || (اِ) آردمانندی است شیرین که از تنه ٔ خرمادرخت برآید و آن را به دوشاب خرما آمیخته بکنی سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آردمانند شیرین که از تنه ٔ خرما برآید.(از المنجد) (ناظم الاطباء). و آن را با دوشاب خرما آمیخته نبیذ سازند. (ناظم الاطباء). و آن شراب را ضری گویند. (از معجم متن اللغة). چیزی است مانند آرد که از میان جذع درخت خرما بیرون آید، و جذع ، بن درخت خرما را گویند و طعم آن شیرین بود و چون او را به صعتر بیامیزند قوّت او زیاد شود و نبیذی که از او سازنددر نهایت نیکوئی بود. (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ).
ترجمه مقاله