ترجمه مقاله

نشتر

لغت‌نامه دهخدا

نشتر. [ ن ِ ت َ ] (اِ) نیشتر،کردی : نشتر ، گیلکی : نیشتر ، معرب آن : نشتر، آلتی فلزی سرتیز که برای فروکردن در گوشت به کار برند تا خون و ریم بیرون آید. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مخفف نیشتر است به معنی آلت فصد کردن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از برهان قاطع). نیشتر. نیش . ابزاری که بدان فصد می کنند. (ناظم الاطباء). مفصد. تیغ. تیغ فصاد. مبضع. رایشة. مبطة. (یادداشت مؤلف ) :
گفت فردا نشتر آرم پیش تو
خود بیاهنجم ستیم از ریش تو.

رودکی .


مهره ٔ ناچخ بکوبد مهره های گردنان
نشتر ناوک بکاود عرقهای سهمگین .

منوچهری .


نباتهاش تو گفتی که کژدمانندی
گره گره شده و خارها بر او نشتر.

عنصری .


ای گشته نوک کلک سخنگویت
در دیده ٔ مخالف دین نشتر.

ناصرخسرو.


یکی برگ او بیرم و شاخ بسد
یکی برگ او کژدم و شاخ نشتر.

ناصرخسرو.


بر سر رگهای بازوی رباب
نشتر راحت رسان آخر کجاست .

خاقانی .


قطره ای خون نماند در رگ دل
نشتر غمزه ٔ قزل چه خوری .

خاقانی .


ماهی و جوزا زیورت وز رشک زیور در برت
از غمزه ٔ چون نشترت مه خون جوزا ریخته .

خاقانی .


ریحان هر سفالی بی کژدمی نبینم
جلاب هر طبیبی بی نشتری ندارم .

خاقانی .


چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بن مویم سر نشتر می شد.

سعدی .


چو بر خود نداری روا نشتری
مکش تیغ بر گردن دیگری .

امیرخسرو.


به عرق مرده مزن از برای خون نشتر.

قاآنی .


- امثال :
نشترش بزنی خونش درنمی آید .
|| نیش :
چون خانه ٔ زنبور شد این خسته دل من
و آن غمزه ٔ غماز تو چون نشتر زنبور.

لامعی .


اسد از سهم ناخنان ریزد
عقرب از بیم نشتر اندازد.

خاقانی .


|| سُک . (یادداشت مؤلف ). سیخونک :
پرخاش مکن سخن بیاموز
از من چه رمی چو خر ز نشتر.

ناصرخسرو.


|| دندان ناب . نیشتر. نیش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ناب به معنی دندان پیشین شود.
ترجمه مقاله