ترجمه مقاله

هان

لغت‌نامه دهخدا

هان . (صوت ) امر به شتاب کردن ، یعنی بشتاب و جلد باش . (برهان ) (ناظم الاطباء). || (ق ) براستی و در حقیقت . (ناظم الاطباء). || (صوت ) کلمه ٔ جواب به معنی آری . بلی . || کلمه ٔ تنبیه است ، یعنی در محل آگاهانیدن و تأکید در کاری و امری به کار برند خواه به طریق امر باشد و خواه به تصدیق وجد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) :
هان و هینش کنم از حکمت زیرا خر
بازگردد ز ره کژ به هان و هین .

ناصرخسرو.


هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مداین را آئینه ٔ عبرت دان .

خاقانی .


زمین بلرزد بر خود اگر تو گویی هین
فلک بماند برجای اگر توگویی هان .

کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری ).


گفت خندان که هین پیاله بگیر
ستدم گفت هان ز باده منوش .

هاتف اصفهانی .


گوید به فلک گر به منع هان
راند به زمین گر به امر هین
گردون و درنگ ارچه نی چنان
گیتی و شتاب ارچه نی چنین .

رضاقلی خان هدایت .


ترجمه مقاله