پشت ماهی
لغتنامه دهخدا
پشت ماهی . [ پ ُ ] (ص مرکب ) تسطیحی بطول که میان آن برجسته تر از دو طرف باشد. تسطیحی بصورت ِ پشت ماهی . خرپشته (خلاف مسطح ). || (اِ مرکب ) کنایه از شب است که بعربی لیل خوانند. (برهان قاطع) :
سوادی که در وی سیاهی نبود
وگر بود جز پشت ماهی نبود.
- پشت ماهی کردن ؛ خرپشته کردن .
سوادی که در وی سیاهی نبود
وگر بود جز پشت ماهی نبود.
نظامی (از فرهنگ رشیدی و ضیاء).
- پشت ماهی کردن ؛ خرپشته کردن .