ترجمه مقاله

پلکن

لغت‌نامه دهخدا

پلکن . [ پ ُ ل ُ ک َ ] (اِ) در لغت نامه ٔ اسدی چ طهران در کلمه ٔ بلکن با باء موحده ٔ عربی آمده است : بلکن منجنیق باشد یعنی پیلوارافکن . و بیت ذیل را از ابوالمثل بخاری شاهد آورده است :
سرو است و کوه سیمین جز یک میانش سوزن
خسته است جان عاشق وز غمزگانش بلکن .
واز اینکه اسدی آن را مخفف پیلوارافکن میگوید پس بلکن با پی مثلثه است نه باء موحده . رجوع به بلکن و پلکه شود.
ترجمه مقاله