ترجمه مقاله

چرخ

لغت‌نامه دهخدا

چرخ . [ چ َ ] (اِخ ) نام شهری بوده قدیم ، در خراسان . (برهان ) . نام شهریست بخراسان . (صحاح الفرس ). نام شهری در خراسان . (ناظم الاطباء). نام دهی است از ولایت غزنین . (برهان ). بمعنی دهی است از مضافات غزنین که شیخ یعقوب چرخی از آنجا بوده . (انجمن آرا) (آنندراج ). نام دهی است از مضافات غزنین . (جهانگیری ). دهی در غزنین . (ناظم الاطباء). رجوع به چرخی شود :
با خلق بداوری بود قاضی چرخ
وز علم و عمل بری بود قاضی چرخ
بر مشته اگر می برید نیست عجب
زآنروی که مشتری بود قاضی چرخ .

مهستی (از صحاح الفرس ).


ترجمه مقاله