ترجمه مقاله

چکش

لغت‌نامه دهخدا

چکش . [ چ َ ک ُ / چ َک ْ ک ُ ] (اِ) افزاری باشد زرگران و مسگران و آهنگران را و به عربی مطرقه خوانند. (برهان ). ابزاری بود زرگران و آهنگران را و آن را بعربی مطرقه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). دست افزاری است آهنگران را که بدان آهن را میکوبند. (از غیاث ). مطرقه و افزاری آهنین مر زرگران و مسگران و آهنگران راکه دسته ٔ چوبین دارد. (ناظم الاطباء). چَکﱡش در تداول امروزی . خایسک . چاکوچ . چکوچ . چَکّوش . (در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ) :
تا سر بدوات خامه کرده
چون دسته بچکش استوار است .

وحید کلیم (از آنندراج ).


رجوع به چاکوچ و چکوچ شود.
ترجمه مقاله