ترجمه مقاله

کالک

لغت‌نامه دهخدا

کالک . [ ل َ ] (ص مصغر، اِ مصغر) مصغر کال . هرمیوه ٔ نارسیده عموماً و خربزه و هندوانه ٔ نارس خصوصاً. || هرچیز زشت و قبیح المنظر. (ناظم الاطباء). || (اِ) خربزه ٔ نارسیده ٔ کوچک را گویند و به عربی خضف خوانند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری )(شعوری ج 2 ورق 245) (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 427). سفچ . سفچه . کمبزه . کمبیزه . خرچه . کاله . گرمک و طالبی نارسیده . چرچک . به فارسی قرع را و نیز بطیخ صغیر خام را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). || کدوی استادان حجام را گویند که با آن حجامت کنند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (شعوری ج 2 ورق 245) :
لابد آنکس که مثل پیشه ٔ او حجامی است
ساز او استره و کالک ونشتر باشد.

امیرخسرو دهلوی .


|| قسمی از نعلین . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله