ترجمه مقاله

کم

لغت‌نامه دهخدا

کم . [ ک َم م ] (ع مص ) پوشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ). پوشیدن . (آنندراج ): کم الشی ٔ کما؛ پرده کشید بر آن و پوشید آن را. (از اقرب الموارد). || پوشیدن و بستن سر خم را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): کم الحب ؛ بست سر خم را. (از اقرب الموارد). || فراهم آمدن مردم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کم الناس ؛ اجتماع کردند مردم . (از اقرب الموارد). || غلاف غوره برآوردن خرمابن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کمت النخلة کما و کموماً؛ شکوفه کرد آن خرمابن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فروپوشیدن نهال خرما را به چیزی و مصون و محفوظ داشتن آن را تا توانا گردد. (یستعمل مجهولاًفیها.) (منتهی الارب ). بیمناک شدن بر خرمابن و پوشیده شدن آن تا قوی گردد. (از اقرب الموارد). کمت الفسیلة (مجهولاً)؛ فروپوشیده شد نهال خرمابن به چیزی و محفوظ داشته شد تا قوی و توانا گردد. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله