ترجمه مقاله

گهبد

لغت‌نامه دهخدا

گهبد. [ گ َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارند، و او به خزانه بسپارد، چون خازن و قابض . (یادداشت بخط مؤلف از نسخه ٔ خطی لغت فرس اسدی ) (نسخه ٔ تحفة الاحباب حافظاوبهی ). || توسعاً نقاد و صراف . سمعانی در جهبذ گوید هذه حرفة معروفة فی نقد الذهب . عیارگیر ومعیر و عیارسنج میخکده (ضراب خانه ). (یادداشت به خط مؤلف ). معرب آن جَهبَذ و جِهبِذ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جهبذ و کهبد شود. کهبد به فتح اول و سوم یا بکسر اول و سوم معرب است . (دزی ج 1 ص 226). گوید: معرب از فارسی کهبد به فتح اول و سوم است . مرکب از: «که » بوته ٔ زرگری و «بد» سانسکریت پاتی به معنی مخدوم ، مدیر و مخصوصاً به معنی کسی که مسکوکات را برای جداکردن خوب از بد، آزمایش کند و عموماً کسی که نیک را از بد و صواب را از خطا تشخیص دهد، ج جهابذه . در صورت صحت حدس دزی اصل «گهبذ» به کاف فارسی است و تعریب کلمه نیز نشان میدهد که در اصل گاف بوده است . هرتسفلد گوید که نگهبان مسکوکات را در عهد ساسانی گهبذ می گفتند اما به احتمال قوی گهبد مخفف گاهبدمرکب از گاه + بد (پسوند دارندگی و اتصاف ) است لغةًبه معنی صاحب رتبه و مقام . صاحب المسند. ولف در فهرست خود کهبد با کاف را به معنی خزانه دار نوشته . در تاریخ قم چ سیدجلال طهرانی (149 - 150) «جهبذ» به معنی مأمور خراج آمده و به همه ٔ معانی مذکور در متن صحیح «گهبد» است . هرچند «کهبد» (به ضم کاف تازی ) نیز قاعدةً ممکن است به کار رود. از: که مخفف کوه + بد (پسوند دارندگی و اتصاف ) و در این صورت فقط به معنی کوه نشین خواهد بود. اما باید دانست که به معنی زاهد و عالم دین نیز همان کهبد= جهبذ صحیح است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به جهبد، و جهبذ و کهبد شود.
ترجمه مقاله