ترجمه مقاله

آتشدان

لغت‌نامه دهخدا

آتشدان . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کانون . کانونه . اجاق . منقل : فرمودند من از قصر عارفان روان شدم شما دیگ بر آتشدان نهادید. (انیس الطالبین بخاری ).
دو گوهر است در این وقت شرط مجلس ما
قنینه معدن این و تنور مسکن آن
یکی چو آب زر اندر میان جام و قدح
یکی چو برگ گل اندر میان آتشدان .

معزی .


دیگپایه . دیگدان . تنور. تنوره . کور. کوره . تنور آهنگر. کلانه ٔ آهنگر. (مقدمةالادب ): سطام ؛ کفچه ٔ آتشدان . (السامی فی الاسامی ). || (اِخ ) محراب . ببغاء. مجمره . (از ابوریحان بیرونی ).
ترجمه مقاله