ترجمه مقاله

آتشگاه

لغت‌نامه دهخدا

آتشگاه . [ ت َ ] (اِ مرکب ) بیت النار. (السامی فی الاسامی ). آتشکده . معبد آتش پرستان : کیخسرو آنجا شد [ به آتشگاه کرکو] و پلاس پوشید و دعا کرد ایزد تعالی آنجا روشنائی فرا دید آورد که اکنون آتشگاه است . (تاریخ سیستان ). وآنجایگه که اکنون آتشگاه کرکوی است معبدجای گرشاسب بود. (تاریخ سیستان ). جهودان را نیز کنشت است و ترسایان را کلیسا و گبرکان را آتشگاه . (تاریخ سیستان ).
از فراوان طپش غم که مرا در دل بود
گفتی اندر دل من ساخته اند آتشگاه .

فرخی .


و اسفندیار بفرمان پدر آن را از بتان خالی کرد و آتشگاه کرد. (مجمل التواریخ ).
نفسم سرد و سینه آتشگاه
دهنم خشک و دیده طوفان بار.

انوری .


ای گشته دلم بی تو چو آتشگاهی
وز هر رگ جان من به آتش راهی
چون میدانی که در دل آتش دارم
ناآمده بگذری چو آتش خواهی .

عطار.


ترجمه مقاله