آزور
لغتنامه دهخدا
آزور. (ص مرکب ) آزوَر :
جرعه ٔ جام خود اگر بخورم
نکند درد منتم رنجور
فرد باش ای حمیت قانع
خاک خور ای طبیعت آزور.
دهان تیر چنان باز مانده از پی چیست
اگر نشد بجگرگوشه ٔ عدوت آزور؟
جرعه ٔ جام خود اگر بخورم
نکند درد منتم رنجور
فرد باش ای حمیت قانع
خاک خور ای طبیعت آزور.
انوری .
دهان تیر چنان باز مانده از پی چیست
اگر نشد بجگرگوشه ٔ عدوت آزور؟
کمال اسماعیل .