آسموغ
لغتنامه دهخدا
آسموغ . (اِخ ) نام دیوی از تابعان آهرمن که سخن چینی و دروغ گفتن میان دو کس و جنگ انداختن دو تن بدو متعلق است . (جهانگیری ). آشموغ :
گفته اش جملگی دروغ بود
او سخن چین چو آسموغ بود.
چنین قصه ها خود نباشد دروغ
نماند بافسانه ٔ آسموغ .
گفته اش جملگی دروغ بود
او سخن چین چو آسموغ بود.
طیان .
چنین قصه ها خود نباشد دروغ
نماند بافسانه ٔ آسموغ .
؟(از کتاب موسوم بخرم بهشت ، از انجمن آرا).