ترجمه مقاله

آشوردن

لغت‌نامه دهخدا

آشوردن . [ دَ ] (مص ) آشوریدن . شورانیدن . درهم کردن . بر هم زدن . زبرزیر کردن . || آمیختن . مزج . || تخمیر. خمیر کردن . سرشتن . || آشفتن خواب کسی را، او رابدخواب کردن : مرا دل نیامد که ایشان را بیدار کنم و خواب بر ایشان بیاشورم . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). و رجوع به آشور و دویت آشور و تنورآشور شود.
ترجمه مقاله