آماه
لغتنامه دهخدا
آماه . (اِ) آماس . ورم . نفخ . تمیدگی . تورم . انتفاخ . تهبّج . دُروء. باد. بادکردگی . تفرق :
ز بس دم تو که خوردم به نای می مانم
که در میانه ٔ دفّم پدید شد آماه .
پس عجب نیست که با جنس ذبولی که وراست
تره را بر سر خوان تو بگیرد آماه .
شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد
گردنش نرم تر از نیفه ٔ روباه بود
خصمت ار فربهئی یافت ز معجون غرور
چه شود، فربهی طبل ز آماه بود.
ز بس دم تو که خوردم به نای می مانم
که در میانه ٔ دفّم پدید شد آماه .
نجیب جرفادقانی .
پس عجب نیست که با جنس ذبولی که وراست
تره را بر سر خوان تو بگیرد آماه .
نجیب جرفادقانی .
شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد
گردنش نرم تر از نیفه ٔ روباه بود
خصمت ار فربهئی یافت ز معجون غرور
چه شود، فربهی طبل ز آماه بود.
شرف شفروه .