ترجمه مقاله

آمدشد

لغت‌نامه دهخدا

آمدشد. [ م َ ش ُ ] (اِمص مرکب ) آمد و شد. رفت و آمد. مراوَده :
ندانی که ویران شود کاروانگه
چو برخیزد آمدشد کاروانی ؟

منوچهری .


|| تکرار :
کشیده دار به دست ادب عنان نظر
که فتنه ٔ دل از آمدشد نظر یابی .

کمال اسماعیل .


ترجمه مقاله