ترجمه مقاله

آنگهی

لغت‌نامه دهخدا

آنگهی . [ گ َ ] (ق مرکب ) آن زمان . آن وقت . در آن حال :
بهرام ، آنگهی که بخشم افتی
بر گاه اورمزد دُرافشانی .

دقیقی .


کشیدندشان خسته و بسته زار
بجان خواستند آنگهی زینهار.

فردوسی .


سوی زال کرد آنگهی سام روی
که داد و دهش گیرد آرامجوی .

فردوسی .


نبشت آنگهی پاسخ نامه باز
به نزدیک فرزند گردنفراز.

فردوسی .


|| پس . سپس . بعد. بعد از آن :
بخواند آنگهی زرگر دند را
ز همسایگانان تنی چند را.

ابوشکور.


چو این کرده شد چاره ٔ آب ساخت
ز دریا برآورد و هامون نواخت
بجوی آنگهی آب را راه کرد
به فرّ کئی رنج کوتاه کرد.

فردوسی .


بزال آنگهی گفت تندی مکن
بر اندازه باید که رانی سخُن .

فردوسی .


بطوس آنگهی گفت کای هوشمند
مر این گفته رابشنو و کار بند.

فردوسی .


قوم فرعون همه رادر تک دریا راند
آنگهی غرقه کُنَدْشان و نگون گرداند.

منوچهری .


ترک بدی مقدمه ٔ فعل نیکی است
کاوّل علاج واجب بیمار احتماست
خود نفی باطل اوّل لفظ شهادت است
کاوّل اعوذ وآنگهی الحمد و والضحی است .

کمال اسماعیل .


- وانگهی ؛بعلاوه . از این گذشته .
ترجمه مقاله