آهنی
لغتنامه دهخدا
آهنی . [ هََ ](ص نسبی ) از آهن . منسوب به آهن . آهنین :
میان من و او بایوان درست
یکی آهنی کوه گفتی برست .
برافراشتم گرزسیصدمنی
برانگیختم باره ٔ آهنی .
میان من و او بایوان درست
یکی آهنی کوه گفتی برست .
فردوسی .
برافراشتم گرزسیصدمنی
برانگیختم باره ٔ آهنی .
فردوسی .