ترجمه مقاله

آونگان

لغت‌نامه دهخدا

آونگان . [ وَ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، آونگ . دروا. معلق . آویخته . و فصیح آن آویزان باشد. بیت ذیل را در فرهنگها برای کلمه مثال می آورند :
رفته با بازوش از تندی ّ مرکب آستین
گشته آونگانش از پهلوی استر پوستین .

جلال الدین خوافی .


- آونگان شدن ؛ آویزان شدن .
- آونگان کردن ؛ آویختن .
ترجمه مقاله