ابناخون
لغتنامه دهخدا
ابناخون . [ اَ ] (اِ) حصار. (فرهنگ اسدی ). حصار و قلعه و جای محکم . (برهان ) :
ز سوی هند گشادی هزار نر کستان [ کذا ]
ز سوی سند گرفتی هزار ابناخون .
بتقدیم نون بر باء نیز بنظر رسیده است . (برهان ). و در نسخه ای از فرهنگ اسدی انباجون . و جز بیت فوق مثالی دیده نشده است .
ز سوی هند گشادی هزار نر کستان [ کذا ]
ز سوی سند گرفتی هزار ابناخون .
بهرامی .
بتقدیم نون بر باء نیز بنظر رسیده است . (برهان ). و در نسخه ای از فرهنگ اسدی انباجون . و جز بیت فوق مثالی دیده نشده است .