ترجمه مقاله

ابوالحسن

لغت‌نامه دهخدا

ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن فضل بن احمد اسفراینی ، معروف به حجاج . صاحب حبیب السیر گوید: ابوالعباس بن فضل بن احمد اسفراینی نخستین کسی است که وزارت سلطان محمود سبکتکین کرد و در اوائل حال بکتابت و نیابت فائق که در سلک امراء سلاطین سامانی انتظام داشت قیام مینمود. و ابوالعباس پسری داشت حجاج نام که در کسب فضائل نفسانی سرآمد افاضل آن زمان بود و اشعار به زبان عربی و فارسی و غزل در غایت بلاغت نظم مینمود - انتهی . و تأیید میکند قول صاحب حبیب السیر را در فضل و براعت او مدایح فرخی :
دستورزاده ٔ ملک شرق بوالحسن
حجاج سرفراز همه دوده و تبار
بنیاد فضل و بنیت فضل است و پشت فضل
وز پشت فضل باز شه شرق یادگار.
دستورزاده ی ْ شاه ایران زمین
حجاج تاج خواجگان بوالحسن
اندر کفایت صاحب دیگر است
وندر سیاست سیف بن ذوالیزن .
در دلم هیچ کسی دست نیابد ببدی
تا در او مدحت فرزند وزیرالوزراست
خواجه ٔ سید حجاج علی بن الفضل
آنکه از بار خدایان جهان بیهمتاست
روز و شب درگه او خانه ٔ اهل هنر است
سال و مه مجلس او مسکن و جای ادباست .
ابوالحسن علی فضل احمد آنکه چو کف
به کُه نماید همواره کوه گردد کان
نهاد خوب و ره مردمی از او گیرند
ستودگان و بزرگان تازی و دهقان .
ابوالحسن علی فضل احمد آنکه ز خلق
مقدم است بفضل و مقدم است بجاه
بدو بنازد مجلس بدو بنازد صدر
بدو بنازد تخت و بدو بنازد گاه .
خواجه حجاج آنک از جمع بزرگان جهان
ایزداو را برگزید و بر جهان سالار کرد.
جاودانه خواجه ٔ هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد.
خواجه ٔ حجاج آنکو کس نبوده در جهان
که به رادی دست او را در جهان همتاستی .
رجوع به دستورالوزراء چ طهران ص 138 شود.
ترجمه مقاله