ترجمه مقاله

ابوالفضل

لغت‌نامه دهخدا

ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) عباس بن حسین شیرازی . یکی از رجال دولت بویهیان . وی بزمان عزالدوله بختیار چند کرت وزارت یافت و در آخر به سال 362 هَ . ق . او را مصادره و بند کردند و وی بزندان درگذشت . اوبا کمال ذکاء و خرد، مردی متعصب بظواهر دین و قسی بود، چنانکه در فتنه ای که به تعصب اصحاب سنت و جماعت در بغداد برانگیخت بیک روز بیست هزار تن در محلّه ٔ کرخ به تهمت تشیّع کشته شدند. و صاحب تجارب السلف آرد که مولد او در شیراز بود به سنه ٔ ثلاث و ثلثمائة (303هَ . ق .). و او وزارت نیابت مهلبی کردی و مهلبی دختر خویش به او داد و در آخر میان ایشان بهم برآمد و چون مهلبی نماند ابوالفضل و ابوالفرج محمدبن عباس فسانجس وزارت باشتراک میکردند و معزالدوله هیچکدام را وزیر نمیخواند. بعد از آن سببی حادث شد که ابوالفضل بانفراده وزارت یافت و او مردی بغایت تجمل و تنعم دوست و غلامان ترک بسیار داشت و ایشان را اقطاعات نیکو و دیه های آبادان داده بود و از قبل هریک کاتب و نائب در متصرفات ایشان معین کرده ، گویند ابوالفضل در بغداددعوت عظیم کرد و تکلفات بسیار نمود و معزالدوله را با همه ٔ ارکان دولت و امراء بخواند و هزار هزار و پانصد درم بر آن دعوت خرج کرد و در میان سماط چند کوشک از شکر بساخت و در میان همه کوشکی از همه بلندتر بنا کرد و در آن کوشک مطربان و طبالان نشاند تا در آن سرود میگفتند و طبل می زدند و ایشان را کس نمیدید و این دعوت در سرائی ساخت که هم از دورو بر دجله و فرات مشرف بود و بفرمود تا بر روی دجله رسنها و شبکها بستند و گل و شکوفه بسیار بر روی آب بریختند چنانکه دجله در زیر گل پوشیده شد و هرگز کس مانند آن نکرده بود. بعد از مدتی معزالدوله به او گفت آن دعوت تو بغایت خوش بود و آن تزیینها سخت نیکو کرده بودی . ابوالفضل گفت بدولت پادشاه دعوتی دیگر سازم که از آن عجیب تر و نیکوتر باشد. پس نوّاب را بفرمود تا به ترتیب مشغول شوند و دعوتی کرد از اوّل آراسته تر و نیکوتر، چنانکه گویند دویست هزار دینار برآن دعوت خرج رفت زیرا که بسیار تماثیل بر صورت مراکب ساخته بودند بعضی از زر و بعضی از نقره و خلعتها از جامه های نفیس دوخته و اسب و استر بسیار گران بها و باز و چرخ و یوز و غلامان و کنیزکان ترک و جامه های فاخر و فرشهای نیکو جهت پیشکش پادشاه مرتب کرده بود و ابوالفضل این هر دو دعوت پیش از وزارت کرد و توقع میداشت که در احدی الّدعوتین وزارت به استقلال به او دهد و اتفاق نیفتاد. اما بعد از آن معزالدوله وزارت به انفراد به او داد و خلعت پوشانید و امر و نهی در ممالک به او بازگذاشت . گویند در عراق بعد از دعوت حسن بن سهل که جهت مأمون کردهیچکس دعوتی نیکوتر و بهتر از این دو دعوت ابوالفضل نکرد، یکی در سنه ٔ 364 و دوم در سنه ٔ 365 و شخصی دردعوت دوم حاضر بود گفت در بعض مواضع که جهت بریان تنورها ساخته بودند هزار برّه دیدم که بریان کرده بودند، مجموع را از این جا باید قیاس کرد. گویند: ابوالحسن بن سکّره گفت در دعوت دویم بودم بسرای ابوالفضل شیرازی ، از کثرت مردم عرب وعجم و ترک و دیگر خلایق که جمع آمده بودند مجال نیافتم که ابوالفضل را بینم زیرا که مردم مزاحمت می کردند و جامه ٔ من دریده شد از دوستی جامه ای به عاریه بستدم و صبر کردم تا او از دعوت فارغ شد و بیرون آمد تا بطیّاره نشیند، پیش آمدم چون چشمش برمن افتاد سلام کردم و او مردی خوشخوی بود ازمزاح و مطایبه ننگ نداشتی من این ابیات برخواندم :
قد حسبنا و حسبنا و غلطنا فی الحساب
ماربحنا عنک شیئاً غیر تخریق الثیاب
و کذا ینصرف الاحرار...
و بر این اختصار کردم . وزیر گفت بگوی عن باب الکلاب .غلامانش خواستند که مرا منع کنند نگذاشت و بخندید و مرا پیش خود خواند وگفت بسرای من رو که من در عقب می آیم ، من آنجا رفتم و بعد از زمانی بیامد و مرا خلعتی فاخر و عطائی نیکوبداد. و یکی از شعرا او را باین ابیات هجا گفته است :
طوّلت عثنونک تبغی العلی
ای ّ علی ً فی ذنب البغل
ما کل ّ من طوّل عثنونه
ینال فضلا یا اباالفضل
ولست احصی کم رأیت امرٔاً
الحی و لکن کوسج العقل .
و در ذی الحجه ٔ سنه ٔ اثنتین و ستین و ثلثمائه (362 هَ . ق .) ابوالفضل را بگرفتند و بکوفه بردند و به ابوالحسن محمدبن عمربن یحیی علوی تسلیم کردند و پیش او وفات یافت . رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 350 شود.
ترجمه مقاله