ترجمه مقاله

ابوالمعالی

لغت‌نامه دهخدا

ابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ )هبةاﷲبن محمدبن مطلب ، ولی الدین . هندوشاه در تجارب السلف آرد: او ابوالمعالی هبةاﷲبن محمدبن مطلب بغدادی است . در سنه ٔ ثلث و اربعین و اربعمائه (443 هَ . ق .). از مادر در وجود آمد و نشو و نما با اهل ادب و ارباب قلم مینمود و خط خوب نوشتی و حساب نیکو دانستی . ذکا و فطنت بغایت داشت از عهد مقتدی در خدمات منتقل میشد تا بوزارت رسید. وقتی از دارالخلافه پیش از آنکه وزیر شدی به اصفهان رفت برسالت پیش سلطان ابوشجاع محمد و چون نزدیک به اصفهان رسید سعدالملک ابوالمحاسن سعدبن علی آبی که وزیر سلطان بود به استقبال آمد ابوالمعالی خواست که بمردم نماید که وزیر سلطان پیش او پیاده شده در حال چشمش بر آبی وزیر افتاد: گفت امیرالمؤمنین سلام میرساند، وزیر چون از جانب خلیفه اهداءسلام شنید در حال پیاده شد و زمین ببوسید و چون در اصفهان رفتند سعدالملک آبی بشراب مشغول شد و از ابوالمعالی غافل گشت ابوالمعالی این دو بیت به او نوشت :
من کان حارس دنیا أنّه قمن
أن لاینام و کل الناس نوّام
و کیف یرقد عیناً من تضیفه
همان من امره حل ّ و ابرام .
چون آبی این ابیات بخواند پیش ابوالمعالی آمد و عذر خواست و او را بخدمت سلطان برد و مصلحتی که داشت بساخت و چون ابوالمعالی به بغداد بازگشت مستظهر زعیم الرؤسابن جهیر را معزول کرد و وزارت به ابوالمعالی داد و ولی الدین لقب فرمود و گویند این لقبش وقتی داد که صاحب دیوان بود وهنوز بوزارت نرسیده بود و پیش از او هیچ صاحب دیوان را این لقب نداده بودند. شخصی که هر وقت پیش ابوالمعالی تردد کردی گفت روزی نزد ابوالمعالی رفتم در آن ایام که صاحب دیوان بود او را دیدم بغایت غمگین و متفکر نشسته ، سبب آن پرسیدم گفت در سال گذشته مطالعه ٔ خط به امیرالمؤمنین نوشتم مشتمل بر اینکه امسال سعی عظیم نمودم و ارتفاعات را ضبط کردم دوازده هزار حاصل شد و امیدوارم که در سال آینده بیست هزار حاصل شود. آن مطالعه را جوابی فرمود مشتمل بر نوازش و خلعتی به آن هم از جامه های خاص خویش ضم ّ کرد و بمن فرستاد.من شاد شدم و گفتم این ثمره ٔ اجتهاد من است . در سال آینده اتفاق افتاد که امیرالمؤمنین امراء و خواص را اقطاعات بسیار داد و سدّی چند که بسته بودیم شکافته شد و بسیار مواضع مزروع خراب گشت و ارتفاعات از سال گذشته کمتر آمد. مطالعه ٔ دیگر به امیرالمؤمنین نوشتم و مقدار حاصل بنمودم و تعیین نکردم که امسال نسبت به سال گذشته ارتفاع چه مقدار نقصان کرده است و باخود گفتم که اگر امیرالمؤمنین سبب نقصان پرسد عرضه دارم ، جواب مطالعه فرمود مشتمل بر استمالت و استعطاف من با خلعتی از ملبوسات خاص ، اکنون چون در حال زیاده و نقصان ارتفاع و در صورت تقصیر و اجتهاد حال بر یک نوع است و می دانم که امیرالمؤمنین بر سبب ارتفاع و نقصان وقوف ندارد ایمن نیستم از آن که اگر دشمنان تقبیح صورت حال من کنند و حسنات مرا بسیئات مبدل کنند آنگاه حال من چگونه باشد. راوی گفت با او گفتم خدا ترا از شرّ بدخواهان در پناه گیرد و تسلیه ٔ بسیار کردم تا ساکن شد. شخصی از وزیر حکایت کرد که گفت میان من و ابوالسعودبن قضاعة که بر من مشرف بود مضایقتی رفت و او در حق من دائم سعایت کردی و بدروغ چیزها بر من بستی و بخدمت امیرالمؤمنین مطالعات نوشتی مشتمل بر قصد من و هرچند گرد دل او برآمدم مفید نبود. من نیز آغاز کردم و هرچه از مثالب و معایب او می دانستم عرضه می داشتم تا کار بجائی رسید که امیرالمؤمنین فرمود او را بتو دادم هرچه خواهی با او بکن ، آن شب همه در اندیشه ٔ تعذیب و تنکیل او گذرانیدم و چون بخفتم شخصی را در خواب دیدم این دو بیت را بر من خواند:
اذا کان هذا منتهینا و کلنا
نصیر الی لحد فَفیم َ التنافس .
چون بیدار شدم او را بخواندم و توقیع امیرالمؤمنین در این معنی به او نمودم تا محقق کرد که بر او قادر شده ام آنگاه عفو کردم و با او دوستی نهادم - انتهی . رجوع به تجارب السلف صص 291 - 293 شود.
ترجمه مقاله