ترجمه مقاله

ابوزیان

لغت‌نامه دهخدا

ابوزیان . [ اَ زَی ْ یا ] (اِخ ) محمدبن ابی الفضل ، ملقب به الواثق باﷲ، از احفاد ابوالحسن سلطان مرینی . بیست وسوم از امرای بنومرین . آنگاه که ابن ماسای وزیر، سلطان مرینی موسی را بزهر بکشت محمد در دربار امیر غرناطه بسر می برد. ابن ماسا او را به قبول سلطنت بخواند و وی بپذیرفت لکن در این وقت ابوزیان المنتصر بدعوی سلطنت برخاست و زمام ملک به دست گرفت و محمد با همراهی ابن ماسا و رجال بزرگ مراکش به سهولت بر رقیب خویش فایق آمده و در 15 شوال 788 هَ . ق . بجای المنتصر به پادشاهی نشست و از امیر غرناطه درخواست تا شهر سبته را که از این پیش جزو قلمرو مرینیان بود و امراء غرناطه آن را به غصب متصرف بودند بدوبازگرداند. امیر غرناطه سپاهی بزرگ به فرماندهی ابوالعباس احمد پادشاه سابق مرینی به مغرب فرستاد و جنگی خانگی میان این دو پادشاه و هم در هر صُقع ملک بین هواداران آن دو درگرفت و مدت یک سال بکشید تا در آخر ابوالعباس بر فاس مستولی گشت ، و در پنجم رمضان سال 789 ابوزیان را دستگیر کرده و به طنجه برده بکشت .
ترجمه مقاله