ترجمه مقاله

ابوشجاع

لغت‌نامه دهخدا

ابوشجاع . [ اَ ش ُ ] (اِخ ) بویه جد سلاطین آل بویه . صاحب حبیب السّیر گوید که نسب بویه به بهرام گور اتّصال می یابد و حمداﷲ مستوفی آبا و اجداد او را تا بهرام در قلم آورده و ابوعلی مسکویه در تجارب الامم مرقوم کلک صحت رقم گردانیده که ملوک دیالمه از اولاد یزدجرد شهریارند و پدر ایشان در اوایل ظهور اسلام از سپاه عرب گریخته بگیلان رفته بود و هم آنجا مسکن گزیده و بعض دیگر مورّخان بر آن رفته اند که بویه از نسل دیلم بن صعنه بوده و صاحب کمال التواریخ این روایت را تضعیف کرده و گفته است که آل بویه را بدان واسطه از دیالمه شمرده اند که مدّتی ممتد در میان ایشان اوقات گذرانیده بودند. از شهریاربن رستم دیلمی منقولست که گفت ابوشجاع بویه مردی متوسطالحال بود و با والده ٔ فرزندان خود محبّت بینهایت داشت و آن عورت فوت شد، قوافل حزن و اندوه بر ضمیر بویه استیلا یافت و من روزی به خانه ٔ او رفتم و او را بر وفور ملال ملامت کردم و بسرای خود آوردم تا زنگ حزن بصیقل نصیحت از آئینه ٔ خاطرش بزدایم در آن اثنا شخصی که دعوی علم نجوم میکرد بوثاق من درآمد بویه بوی گفت که در این شبها بخواب دیدم که از سر شرم من آتشی عظیم بیرون آمد و بر بعض از بلاد تافته هر لحظه نورش بیشتر میشد تا بآسمان رسید آنگاه منقسم بسه قسم گشت و عباد بلاد پیش آن آتش خضوع و خشوع مینمودند و منجم گفت که ترا سه فرزند باشد که در آن بلاد که از آن آتش روشن گشته بود حکومت کنند ونایره ٔ اقبال ایشان در اطراف جهان اشتعال یابد و چون اولاد بویه علی و احمد و حسن در آن مجلس بودند بویه با منجّم گفت که فرزندان من اینانند که می بینی و من مردی فقیرم و این جماعت بکدام استطاعت پادشاه شوند ظاهراً با من استهزا میکنی . منجّم گفت لا واﷲ اوقات ولادت فرزندان خود بیان فرمای تا من در زایچه ٔ طالع ایشان نظر کنم . بویه تولد آن سه دولتمند را بازنموده منجّم بعد از تأمل و اندیشه دست پسر بزرگترین علی راکه در ایام حکومت بعمادالدّوله ملقّب گشت ببوسید گفت نخست پادشاهی به این فرزند تو میرسد آنگاه دست حسن و احمد را نیز بوسه داده فرمود که این جوانان نیز بسلطنت میرسند القصّه در آن روز سودای سروری در سر اولاد بویه پیدا شد و در شهور سنه ٔ اثناعشر و ثلثمائه (312 هَ . ق .)که سید ابوالقاسم جعفربن ناصرالحق در گیلان وفات یافت چنانچه سابقاً مذکور گشت ماکان بن کاکی با نبیره ٔ دختری خود اسماعیل بن ابوالقاسم بیعت کرده در حدود طبرستان استیلا یافت و ابوشجاع با هر سه پسر در سلک ملازمانش منتظم شدند و در آن اثنا اسفاربن شیرویه که از جمله ٔ ارکان دولت ابوعلی محمدبن الحسین بن ناصرالحق منتظم بود بر ماکان خروج کرد و چند نوبت بین الجانبین محاربه واقع گردید. آخرالامر ماکان به طرف خراسان گریخت و اسفار بر مسند اقبال نشسته و به روایتی که در تواریخ مشهوره مسطور است بعد از یک سال از دستبرد قرامطه سفر آخرت اختیار کرد و بقولی که در تاریخ سید ظهیر مذکورست در آن اثنا در بعض اسفار میان ایشان و مرداویج بن زیار که از جمله ٔ اعیان امرایش بود مخالفت روی کرد و مرداویج از وی گریزان شده بزنگان که اقطاعش بود رفت و از آنجا با لشکری جرار بر سر اسفار تاخت اسفار از او منهزم گشته از راه قهستان به طبس شتافت و ماکان بن کاکی در خراسان این خبر شنیده بعزم رزم او در حرکت آمد و اسفار باز فرار کرده خواست که خود را در قلعه ٔ الموت اندازد اما مرداویج همه سر راه بر وی گرفته و در حدود طالقان اسفار در چنگ اسار گرفتار گشت و به قتل رسید و این صورت در شهور سنه ٔ تسععشر و ثلثمائة (319 هَ . ق .)به وقوع انجامید.
علی کلا التقدیرین بعد از قتل اسفار مرداویج در سلطنت مستقل گردیده و ماکان بن کاکی به جنگ مرداویج مبادرت کرده شکست یافت و عنان انهزام بصوب خراسان تافت و مرداویج به رستمدار و مازندران و ری و قزوین و ابهر وزنجان مستولی شده در باب استخلاص دیگر بلاد عراق سعی کرد و در همدان قتل عام کرده در آن امر به مرتبه ای مبالغه کرد که بعقیده ٔ صاحب گزیده دو خروار بند ابریشمین از ازار مقتولان جدا ساختند آنگاه مرداویج علی بن بویه و برادران او را که در خلال وقایع مذکوره از ماکان مفارقت کرده به او پیوسته بودند بکرج فرستاد و خود عزیمت تسخیر اصفهان کرد و مظفربن یاقوت که از قبل مقتدر خلیفه حاکم آن ناحیه بود روی بمرداویج آورد اما بعد از محاربه انهزام یافت و با دوهزار کس از هزیمتیان بجانب لرستان که مضرب الخیام آل بویه بود توجه نمود و چند نفر از لشکریان دیلم از آن جماعت گریخته به یاقوت پیوستند و یاقوت آن مردم را گردن زده بقیه ٔ سپاهیان دیلمی دل بر جنگ نهادند و در روزی که آتش قتال اشتعال یافت یاقوت جمعی از پیادگان سپاه را فرمود که پیش رفته آتش در قاروره های نفط زدند و نسیم عنایت الهی بر پرچم آل بویه وزیده باد صعب از پیش روی پیادگان یاقوت در جنبش آمد و آتش در جامهای پیادگان افتاد و این معنی موجب فرار پیادگان شده بازگشتند و یاقوت به یک طرف بیرون رفت و علی بن بویه و برادران او غنیمت فراوان گرفته کامران و سرافراز به دارالملک شیراز خرامیدند و مقارن آن حال مرداویج در حمام بر دست غلام خود کشته شد و علی بن بویه پادشاه فارس و بغداد و عراق شد و هفده نفر از ایشان بر مسند ایالت نشستند ومدّت دولت ایشان صد و بیست و هشت سال امتداد یافت .
ترجمه مقاله