ترجمه مقاله

ابوطاهر

لغت‌نامه دهخدا

ابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) خاتونی .موفق الدوله ، کمال . یکی از ادباء و شعرای ایران بمائه ٔ پنجم ظاهراً از مردم ساوه و ویرا بمناسبت پیوستن بخدمت گوهر خاتون زوجه ٔ محمّدبن ملکشاه ، خاتونی خوانند. او راست : کتاب مناقب الشعراء به فارسی و تاریخ سلاجقه هم بدان زبان . و عمادالدین کاتب کتابی دیگر بوی نسبت کرده است بنام تنزیرالوزیر الزیرالخنزیر در مثالب نصیرالملک وزیر سلطان محمّد. و صاحب راحةالصدور گوید کتاب شکارنامه ٔ ملکشاه را بخط بوطاهر دیدم و شاید این کتاب تألیف خود خاتونی بوده است . آنگاه که سلطان محمّد به سال 504 هَ . ق . خطیرالملک ابومنصور محمّدبن حسین میبدی را بوزارت برداشت او را بشغلی بجرجان فرستادند ابوطاهر این شغل دون رتبه ٔ خویش میشمرد و باعث این تنزیل مختص الملک صاحب دیوان استیفا را گمان می برد و از اینرو او را هجا گفت و مختص الملک با دیگر دشمنان او را بتهمت اختلاس و تفریط متهم داشتند تا خطیرالملک او را بخواست و دستگیر کرد و جمله مایملک وی به مصادره بگرفت . و او تا زمان مسعودبن محمدبن ملکشاه بزیست و بگفته ٔ بعض ارباب سیر ظاهراً در جرجان وفات یافت و وفات وی در حدود 530 هَ . ق . شاید مدتی بعد از هفتادسالگی بود. و از اشعار او در تذکره ها دو قطعه ٔ ذیل آمده است :
نه یاری که روزی وفائی نماید
نه صبری که با هیچ سختی برآید
نه چشمی که روی هدایت ببیند
نه عقلی که راه هدایت نماید
نه مردی که با هیچ دردی بسازد
نه جهدی که با هیچ عهدی بپاید
نه نجمی که سعدی بود زو توقع
نه نحسی که کاری از او برگشاید
چو مفهوم شد مرد را این معانی
سزد گر به کوی قناعت گراید
نگوید نجوید نبیند نبوید
نخواهد نرنجد نکاهد نزاید.
و در فرهنگها به یک مصراع و دو بیت ذیل او تمثل کرده اند:
تا کی دوم از پویه ٔ تو رسته برسته .
و این مصراع را گاهی نیز به ابوطاهر خسروانی منسوب داشته اند:
یک رخ تو ماه وآن دگر رخ زهره
زهره به عقرب نشسته ماه به خرچنگ .
من غند شدم ز بیم غنده
چون خرس بکون فتاده در دام .
و در یواقیت العلوم آمده است : مسئله ٔ این نام کدام است که بوطاهر خاتونی در حساب مضمر کرده است و بنظم آورده و گفته :
در پنج زده مکعب دو
با مخرج ثمن کرده پیوند
کم کرده نه از مربع هفت
با ربع دوهشت کرده دربند.
جواب : مکعب دو هشت باشد و هشت بحساب جمل ((ح )) بود. چون در پنج زنند چهل بود و چهل ((م )) بود و چون میم را به مخرج ثمن پیوندی با ((ح )) مح گردد و مربع هفت چهل و نه باشد چون نه از وی بیفکنی چهل بماند و چهل ((م )) باشد. با دال پیوندی که مربعدو هشت است محمد حاصل شود. و عمادالدین کاتب در تاریخ سلاجقه دو بیت ذیل را بدو منسوب داشته :
سگ در این روزگار بی فرجام
بر چنین مهتری شرف دارد
در قلم داشتن فلاح نماند
خنک آنرا که چنگ و دف دارد.
و در تذکره ٔ دولتشاه در طبقه ٔ اول از طبقات شعرای فارسی گوید: ابوطاهر خاتونی گفته به عهد عضدالدوله دیلمی که هنوز قصرشیرین که به نواحی خانقین است ویران نشده بود در کتابه ٔ آن قصر این بیت نوشته یافتند که بدستور فارسی قدیم است . بیت :
هژبرا به گیهان انوشه بزی
جهانرا به دیدار توشه بزی .
و در المعجم شمس قیس رازی قطعه ٔ ذیل از او آمده است :
استاد مبر گمان که دلریش نیم
و از فعل تو و از تو بداندیش نیم
در کیش تو آئین نکوکاری نیست
ایزد داند که من برآن کیش نیم
با همچو خودی بود مرا خویشی و بس
بیگانه ٔ طبع خویش را خویش نیم
در نیکی و در بدی نیم همسر تو
بی خار نیم و لیک با نیش نیم
گفتی که چرا دوانی و بازپسی
زان بازپسم که چون تو در پیش نیم .
ترجمه مقاله