ترجمه مقاله

ابوعبدا

لغت‌نامه دهخدا

ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) هروی . مختاربن محمدبن احمد. یکی از مشایخ تصوف در مائه ٔ سیم معاصر طاهریان و صفاریان و ابایزید بسطامی و ابراهیم ستنبه . وی علوم ظاهر و باطن با هم جمع داشت و او را سیّد امام خواندندی . و بهرات میزیست . و از مریدان او ابوعثمان مرغزی فقیه ملقب به شوق سوخته و ابویعلی بن مختار حسینی باشند. نقل است که روزی محمدبن طاهر آخرین ملوک طاهریان بر وی میگذشت ویرا بر خاک نشسته دید، بصورت انکار گفت از ماننده کردن خویش ببزرگان بزرگ شدن خواهی ؟ گفت این را تشبّه نگویند و نعوذباﷲ اگر ما خود را چون آنان دانیم این تأسّی است و در تأسّی امید نجات است محمد با خویش آمد و از گفته پشیمان گشت ، پس فرمان کرد تا بدره ای زر نزد وی نهادند گفت این بدره خود انفاق کن تا اگر آنرا مزدی است خود برده باشی گفت پس از من چیزی خواه گفت آن خواهم که بازیردستان برأفت باشی و خدایرا فراموش نکنی محمد رااز آنروز حال دیگرگون شد و عطوفت وی بمردمان فزون تراز پیش گشت . نقل است که گفت طعام چنان خور که تو اورا خورده باشی نه او ترا. و هم گفت چنان زی که چون عزرائیل ترا دریابد ترا بکار دیگر نباید شد مدفن او شهر هرات است و تاریخ لوح گور وی 277 هَ . ق . است .
ترجمه مقاله