ترجمه مقاله

ابوعبیدا

لغت‌نامه دهخدا

ابوعبیدا. [ اَ ع ُ ب َ دِل ْلاه ] (اِخ ) معویةبن عبیداﷲبن یسار اشعری . از موالی اشعریان است و هندوشاه در تجارب السلف گوید: وی پیش از خلافت کاتب مهدی بود و منصور به جهت آثار عقل و کفایت که در وی میدید میخواست به وی وزارت دهد لکن چون در خدمت مهدی میزیست به رعایت احترام مهدی از این قصد دست بازداشت و منصور به مهدی میگفت زینهار از فرمان ابی عبیداﷲ بیرون نباشی که او مردی عاقل و صاحب حزم است و چون خلافت به مهدی رسید ابوعبیداﷲ به منصب وزارت ارتقاء جست و آن مقام را رونقی تمام بخشید و ابداع رسومی کرد که سابقه نداشت از جمله آنکه در غله خراج را به مقاسمه بدل کرد و پیش از او از غله خراجی مقرر میستدند و نیز خراج بر نخل و درختان میوه نهاد که تا کنون در بلاد آن قاعده بر جای است و کتابی در علم خراج کرد و آن اول کتاب است که در این فن تصنیف شده است و این کتاب را قبولی عظیم بادید آمد که در عاریت دادن آن ضنّت میکردند و در آن احکام شرعی و قواعد و دقائق تصرف مثبت بود. لکن ابوعبیداﷲ را خوی تکبر وتجبر بود و هم از این راه کار او خلل گرفت و از جمله ٔ آن احوال ، آنکه پس از وفات منصور آنگاه که ربیع در مکه بیعت مهدی بگرفت و خلافت بر او مقرر کرد به بغداد آمد و اتفاق قدوم او بشب افتاد و پیش از آنکه بزیارت مهدی شود پیش ابوعبیداﷲ رفت فضل پسر ربیع پدر راگفت قبل از زیارت امیرالمؤمنین به دیدار ابوعبیداﷲشوی گفت روا باشد زیرا او بر مهدی مسلط است و نزد وی مقبول القول ، سبقت بدیدار او زیان ندارد چون به در خانه ٔ ابوعبیداﷲ رسید زمانی دراز وی را به در بازداشتند سپس حاجب بیرون شد و ربیع را بدید و به سرای بازشد و ابوعبیداﷲ را آگاهی داد و بازگشت و ربیع را به سرای برد چون ربیع درآمد ابوعبیداﷲ قیام نکرد و چنانکه رسم است مرحبائی نیز نگفت و احوال راه از وی نپرسید ربیع آغاز کرد کیفیت بیعت ستدن مهدی را از مکیان نقل کردن ، ابوعبیداﷲ سخن او ببرید گفت یکبار شنیده ایم به تکرار حاجت نیفتد ربیع به غایت برنجید و برخاست ابوعبیداﷲ با حاجب گفت عقده های ابواب بسته است موضعی خالی کن تا ربیع فضل و پسر او بدانجا استراحت کنند ربیع گفت پیش من درها و عقود بسته نباشد و بیرون شد و با پسر گفت خدای را بر من چنین و چنان اگر جاه ومال خویش در ازاله ٔ نعمت این احمق بذل نکنم پس از آن ربیع را پیش مهدی قربت و منزلتی حاصل آمد و منصب حجابت بر او مقرر شد و خواست در حق ابوعبیداﷲ خبثی کند و بهیچ نوع بر او دست نمی یافت تا آنگاه که یکی از یاران ربیع که دشمن ابوعبیداﷲ بود در خلوت با ربیع گفت ابوعبیداﷲ مردی امین و متدین است و برعفاف و کفایت و زیرکی و ادب او مزیدی تصور نتوان کرد و هیچ مکر و حیله بر او مؤثر نیفتد اماپسر او به ردائت طریقت و قبح سیرت موصوف است در او هر تصرف که کنی ناجح آیدربیع را این سخن خوش آمد و روی آن مرد ببوسید و به جای پسر ابوعبیداﷲ با مهدی خبث آغاز نهاد و تقبیح صورت حال اوبهر نوع که میتوانست پیش گرفت گاه او را باکنیزکان حرم نسبت میکرد و گاه زندقه (طریقه مانویه )بر او می بست و مهدی این طائفه را بغایت دشمن داشتی و البته بر ایشان ابقا نکردی . چون بطول زمان گمان زندقه ٔ پسر ابوعبیداﷲ در دماغ مهدی بنشست روزی بحضور پدرش ، مهدی او را بخواند و گفت آیتی از آیات قرآن یاددارد گفت بلی یا امیرالمؤمنین اما مدتی است تا از من مفارقت کرده و فراموش کرده است مهدی گفت برخیز و بریختن خون او به حضرت حق تعالی تقرب نمای ابوعبیداﷲچون برخاست پایش بلغزید و بسر درآمد و لرزه در وی افتاد عباس بن محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس گفت یا امیرالمؤمنین او را از کشتن پسر بتن خویش عفو کن و این سیاست بر دست دیگری فرمای مهدی یکی از حاضران را بفرمود تا او را بکشت بی هیچ بینه ٔ شرعی و عرفی . (161هَ . ق .). و الحق هیچ پادشاهی با وزیر خود این حرکت نکرده پس از آن باز ابوعبیداﷲ برحال خویش وزیر بود متمکن در کار اما شکسته شد و دل او با مهدی متغیر گشت و دل مهدی هم با او متغیر شد. روزی از جائی نامه ای چندآورده بودند مهدی گفت مجلس خالی کنید تا این نامه هامطالعه کنیم مجلس خالی کردند اما ربیع بیرون نرفت ابوعبیداﷲ خواست ربیع بیرون رود مهدی گفت دور شو ربیعگفت یا امیرالمؤمنین با تو هیچ سلاح نیست ترا با کسی که معویة نام دارد و از اهل شام است و تو پسر او را کشته ای و سینه او از تو پرکینه است ، در خانه تنها چگونه گذارم مهدی متنبه شد و گفت بر ابوعبیداﷲ در همه ٔ حالات اعتماد دارم و فرمود که نامه ها عرض کن که ازربیع چیزی محجوب نیست و بعد از این تاریخ باندک زمانی مهدی با ربیع گفت من از ابوعبیداﷲ بسبب کشتن پسر او شرم دارم او را بگوی تا بخانه خود بنشیند و ابوعبیداﷲ ملازم خانه ٔ خود شد. (نقل بمعنی و اختصار از تجارب السلف ). و گفته اند که ابوعبیداﷲ پس از خلع از وزارت چندی منصب قضا داشت و در سال 167 هَ . ق . از آن منصب نیز معزول شد و در 169 یا 170 هَ . ق . درگذشت .
ترجمه مقاله