ترجمه مقاله

ابومنصور

لغت‌نامه دهخدا

ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) شار غرجستان . مؤلف حبیب السیر آرد: در زمان نوح بن منصور سامانی شار غرجستان ابومنصورنامی بود و این ابومنصور از غایت سلامت نفس و میل بمصاحبت علما زمام امور مملکت بدست ولد خود محمد داده از آن امر استعفا کرد. رجوع به حبط 1 ص 332 و رجوع به ابونصربن محمدبن اسد... شود.
ترجمه مقاله