ترجمه مقاله

ابومنصور

لغت‌نامه دهخدا

ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) طاهر (خواجه ...) کتخدای ... ممدوح منوچهری در قصیده ای بمطلع:
بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای
سنبلش چون پَرِّ طوطی روی چون پَرِّ همای ...
ای بسا شورا کز آن زلفینکان انگیختی
گر نترسیدی ز بومنصور عادل کتخدای
طاهری گوهرنژادی از نژاد طاهری
عزم او عزم و کمال او کمال و رای رای .
کازیمیرسکی در حواشی دیوان منوچهری (صص 388 - 389) گمان برده است که ممدوح منوچهری در قصیده ٔ فوق همان خواجه طاهر دبیر مسعود است که بیهقی در تاریخ خود نام او آورده ، ولی دلیلی مؤید این ادعا ندارد. و در بعض نسخ بجای مصراع چهارم : گر نپرسیدی و تو منصور... آمده است ... و رجوع به ابومنصور اسعد شود.
ترجمه مقاله