ترجمه مقاله

اجبال

لغت‌نامه دهخدا

اجبال . [ اِ ] (ع مص ) بکوه شدن مردم : اجبلوا؛ بکوه رفتند. (منتهی الارب ). || بسختی زمین رسیدن . بزمین سخت رسیدن . به تُرس رسیدن در کندن . (تاج المصادر). به دِج رسیدن : اَجْبَل َ الحافر. (منتهی الارب ). || نرم آهن شدن . آهنشان نرم گشتن (ظاهراً بمعنی کند شدن شمشیر باشد؟): اجبل القوم . (منتهی الارب ). || مجبول و مجبور ساختن کسی را بر چیزی : اجبله علی الشی ٔ. (منتهی الارب ). || بخیل یافتن کسی را: اجبله ؛ یافت او را بخیل . (منتهی الارب ). || کند شدن خاطر. فروماندن از گفتار. دشوار شدن سخن : اجبل الشاعر؛ دشوارشد بر وی سخن . (منتهی الارب )؛ به تنگنا افتاد شاعر.
ترجمه مقاله