ترجمه مقاله

احماش

لغت‌نامه دهخدا

احماش . [ اِ ] (ع مص ) احماش قوم ؛ ورغلانیدن آنانرا. (منتهی الارب ). برافژولیدن . برانگیختن . تحریک کردن . || احماش قِدر؛ هیزم بسیار نهادن دیگ را. (منتهی الارب ). || احماش نار؛قوت دادن آتش را به هیمه . آتش نیک افروختن به هیمه .(زوزنی ). || اِحماش کسی ؛ بخشم آوردن او را. (منتهی الارب ). بسیار بخشم آوردن او را. (زوزنی ).
ترجمه مقاله