ترجمه مقاله

احمد

لغت‌نامه دهخدا

احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصربن الحسین البازیار، مکنی به ابوعلی . وی ندیم سیف الدولةبن حمدان بود. و پدر او نصربن الحسین از مهاجرین سامرّا بود و بخدمت معتضد خلیفه و اصحاب وی پیوست و در دل خلیفه جای کرد، و اصل او از خراسان بود و بازیاری دوست میداشت و معتضد نوعی از مرغان شکاری خویش بدو سپرد. و احمدبن نصر در حیات سیف الدوله بحلب درگذشت . و از کتب اوست : کتاب تهذیب البلاغه و کتاب اللسان . (ابن الندیم ). یاقوت از ثابت بن سنان نقل کند که مرگ ابوعلی احمدبن نصربن بازیار بشام در سال 352 هَ .ق . بود. و ابوجعفر طلحةبن عبداﷲبن قناش صاحب کتاب القضاة گوید: آنگاه که ما در خدمت سیف الدوله بودیم احمد از ندماء وی بود و مردی موسوم به ابونصر بنص از مردم نیشابور که در قسمتی از روزگار خلافت مقتدر و بعد از او تا زمان راضی به بغداد میزیست با ما بمجلس سیف الدوله حاضر می آمد و این مرد مشهور به بذله گوئی و خلاعت و سبکروحی و حسن محاضره بود و با این همه اهل ستر و عفاف بود و در عده ای از نواحی شام تقلد حکومت کرده بود. روزی در مجلس سیف الدوله از وی پرسیدند از چه ترا لقب بنص دهند، او گفت : این لقب نباشد بلکه این اشتقاقی از کنیت من است چنانکه اگر خواهیم از کنیت ابوعلی (واشاره به ابن بازیار کرد) اشتقاق کنیم بعل گوئیم و یا از ابوالحسن (و اشاره بسیف الدوله کرد) اشتقاق آریم بحس گوئیم . و سیف الدوله بخندید و از سخن او رنجه نشد. یاقوت گوید: این قصه بر عظم قدر ابن بازیار نزد سیف الدوله دلیل کند چه ابونصر نام او را با نام سیف الدوله قرین کرده است . ابوعلی عبدالرحمان بن عیسی بن الجراح در تاریخ خویش آرد: آنگاه که ناصرالدوله به بغداد درآمد و در این وقت تدبیر سپاه و امیرالامرائی بوی بازداده بودند ابواسحاق محمدبن احمد قراریطی وزیر، اصل دیوان مشرق و زمام برّ و زمام مغرب و زمام منبع و دیوان فراتیه را بابراهیم بن اخی ابی الحسن علی بن عیسی داد و پس از مدتی احمدبن نصر بازیاربن مکرم کاتب ناصرالدوله را نزد وزیر شفیع کرد و وزیر دیوان مشرق و زمام البر و زمام المغرب را به ابن بازیار گذاشت و در عوض به ابونصر ابراهیم بن اخی الحسن علی بن عیسی دیوان البر و دیوان ضیاع ورثه ٔ موسی بن بغا را محول داشت . الأصل . یاقوت گوید: قصه ٔ فوق را از خط ابراهیم بن اخی ابی الحسن علی بن عیسی نقل کردم . و هلال گوید که : احمدبن نصر بازیار دخترزاده ٔ ابوالقاسم علی بن محمدالحواری بود. و وقتی ابوالعباس صفری شاعر سیف الدوله را بعلت محاکمه ای که میان او و مردی از اهل حلب بودبند کرده بودند، او از زندان به ابن بازیار نوشت :
کذا الدهر بؤس مرة و نعیم
فلا ذا و لا هذا یکاد یدوم
و ذوالصبر محمود علی کل حالة
و کل جزوع فی الأنام ملوم .
و هم از این قصیده است :
اترضی الطمای قاض بحبسه
اذا اختصمت یوماً الیه خصوم
و ان ّ زماناً فیه یحبس مثله
لمثلی زمان ما علمت لئیم
یکاد فؤادی یستطیر صبابة
اذا هب ّ من نحو الامین نسیم
هل انت ابن نصر ناصری بمقالة
لها فی دجی الخطب البهیم نجوم
و لائم قاض رد توقیع من به
غدا قاضیاً فالأمر فیه عظیم
و متخذ عندی صنیعة ماجد
کریم نماه فی الفخارکریم .
رجوع به معجم الادباء ج 2 ص 122 و رجوع به ابن بازیار احمدبن نصر... شود.
ترجمه مقاله