ترجمه مقاله

اختیارالدین

لغت‌نامه دهخدا

اختیارالدین . [ اِ رُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) حسن قورچی . او ازبزرگان و امراء عهد شاه شجاع بود و از طرف این پادشاه برای انجام کارهای بزرگ مأموریتها یافت و در هنگام مرگ او ولایت کرمان بعهده ٔ این امیر بود. صاحب حبیب السیر آرد: «در سنه ٔ سبعین و سبعمائه (770 هَ . ق .) شاه شجاع شنید که شاه محمود خاطر بر آن قرار داده که نوبت دیگر از سلطان اویس استمداد نماید و از این جهة اندیشناک شده بعد از تقدیم مشورت امیر اختیارالدین حسن قورچی را به تبریز فرستاد تا مخدره ای را از مخدرات سلطان اویس خطبه کند و شاه محمود نیز جهة همین مهم خواجه تاج الدین مشیر را که مشیر و وزیر بود و با صابت رأی و تدبیر، محتاج الیه برنا و پیر، بدان جانب ارسال داشت چون این قاصد بپایه ٔ سریر سلطان اویس رسید بنا بر آنکه شاه محمود به استصواب خواجه تاج الدین در کتابتی که بسلطان اویس نوشته بود غایت تعظیم بجای آورده مکتوب را مصدر به این مصراع کرده بود که «العبد و ما فی یده کان لمولاه » و شاه شجاع در نامه ٔ خویش سلطان اویس را برادر خوانده بود ملتمس شاه محمود مبذول افتاد و امیر اختیارالدین حسن همعنان یأس و حرمان بشیراز بازگشت ... و چون شاه شجاع از امر وصیت و تقسیم ولایت فراغت یافت دو مکتوب فصاحت اسلوب یکی بحضرت صاحبقران امیرتیمور گورکان و دیگری بسلطان احمد جلایر در باب سفارش فرزندان و توجه بجوار مغفرت ملک منان در قلم آورد و هر یک مصحوب معتمدی روانه کرد و یکی از علماء متقی را جهة غسل تعیین نمود و فرمود که امیر اختیارالدین حسن قورچی را از کرمان طلب دارند تا نعش او را بمدینه ٔ طیبه نقل کند... شاه شجاع در مرض موت حکومت کرمان را نامزد سلطان احمد کرده او را به آن جانب گسیل فرمود و چون سلطان احمد نزدیک بدارالامان رسید امیر اختیارالدین حسن قورچی با آنکه قوت مقاومت و قدرت مقاتلت داشت بقدم مطاوعت او را استقبال فرمود و مقالید خزاین و مفاتیح قلاع و دفاین را تسلیم نموده عزیمت شیراز نمود و سلطان احمد مانع شد و گفت چندان توقف نمای که خبر صحت پادشاه برسد آنگاه به اتفاق عازم آن صوب شویم اگر مهم نوعی دیگر باشد تو ما را بجای پدری و از ملک و مال هیچ دریغ نیست و بعد از دوازده روز از وصول سلطان احمد بکرمان خبر فوت شاه شجاع شایع شد و اختیارالدین حسن معزز و مکرم همانجا توقف کرد...». رجوع به حبط ج 2 ص 97 و 98 و 99 شود.
ترجمه مقاله