اخش
لغتنامه دهخدا
اخش . [ اَ ] (اِ) ارز. (اوبهی ). ارزش . (برهان ). ارج . بها. (برهان ). قیمت . (اوبهی ). نرخ . ثمن :
خود نماید همیشه مهر فروغ
خود فزاید همیشه گوهر اخش .
و شمس فخری آخش بر وزن آتش بدین معنی آورده است (شعوری ) و غلط است .
خود نماید همیشه مهر فروغ
خود فزاید همیشه گوهر اخش .
عنصری (از صحاح اللغه ).
و شمس فخری آخش بر وزن آتش بدین معنی آورده است (شعوری ) و غلط است .