ترجمه مقاله

اداره

لغت‌نامه دهخدا

اداره . [ اِ رَ ] (ع مص ) اِدارت . گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بگردانیدن . گرداندن : در مداومت کؤس و اقداح و ادارت کاسات از دست سُقات ... (جهانگشای جوینی ).
الا یا ایهاالساقی اَدِرْ کأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.

حافظ.


|| گردیدن . (لازم و متعدیست ). || گرد کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گردگردانیدن . چرخاندن . چرخانیدن . || مبتلا بعلت دوار شدن . (منتهی الارب ). || نگریستن درکار تا داند چگونه انجام کند آنرا. (منتهی الارب ). || کارگردانی . || اداره کردن ؛ قوام دادن . نظام دادن . گرداندن . چرخاندن . مستقیم کردن .تنظیم کردن . رتق و فتق دادن . نظم و نسق دادن . تولیت کردن . متولی بودن . ولایت راندن . قیادت کردن : اداره کردن شغلی را؛ راندن آن شغل را. راه بردن .
ترجمه مقاله