ترجمه مقاله

ادحاض

لغت‌نامه دهخدا

ادحاض . [ اِ ] (ع مص ) باطل کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دفع کردن . باطل کردن حجت . مغلوب کردن . || لغزانیدن پای . بخیزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قرعه انداختن . || گردانیدن آفتاب بمغرب از وسطالسّماء.
ترجمه مقاله