ترجمه مقاله

ادرم

لغت‌نامه دهخدا

ادرم . [ اَ رَ ] (اِ) نمدزین بود. (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). نمدزین بود یعنی یرمه . (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). نمدزین و آنرا آدرم و ادرمه نیز گویند. (جهانگیری ). نمدزین و تکلتوی اسب . (برهان قاطع): جَدیّة کغَنیّة؛ ادرم زین و پالان . (منتهی الارب ) :
که تنگ و ادرم دارد و مرد بدسلب است ؟
بسرش بار فضول است و نیز وسواسا.

ابوالعباس یا دقیقی .


|| زینی که نمدزین او دو نیم بود :
میان زینش پالان کرده دردم
بیک ضربت دو نیمه زد چو ادرم .

نزاری قهستانی (از جهانگیری ).


و بیت ذیل از اسدی دربعض فرهنگها دیده شده است . و معنی آن بر ما روشن نیست :
چنان باشنه حمله کرد ادهمش
که در جمله خون شد خوی از ادرمش .
و رجوع به آدرم و ادرام و ادرامکش و ادرمکش شود.
ترجمه مقاله