ترجمه مقاله

ادهم

لغت‌نامه دهخدا

ادهم . [ اَ هََ ] (ع ص ، اِ) سیاه . (منتهی الارب ). تیره گون : غره ٔ بامداد بر صفحه ٔ ادهم ظلام پیدا گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 31).
رو سفید از قوت بلغم بود
باشد از سودا که روی ادهم بود.

مولوی .


|| آثار نو. (منتهی الارب ). || آثار کهنه و پوسیده . (منتهی الارب ). || رنگی از رنگهای اسپ .بور. || شتر یا اسپ خاکسترگون که سیاهی آن بر سپیدی غالب باشد. (منتهی الارب ). || اسب سیاه . (مهذب الاسماء). || ستور سیاه رنگ .اسبی سیاه بش و دنبال سرخ :
ستام شب را جسری کنم بطرف سرشک
چو زیر زین کشد او پشت باره ٔ ادهم .

مسعودسعد.


چگونه ادهمی آن ادهمی که من زبرش
چنان نشستم چون برفراز دیوان جم .

سنائی .


تا خورشید پیاده بیند
خورشید دگر فراز ادهم .

خاقانی .


|| بند. (منتهی الارب ). قید. بند چوبین که بر پای نهند. (مهذب الاسماء). کند. کنده . بند آهن . اکثر اهل لغت بمطلق بند تفسیر کرده و ظاهر آنست که مخصوص به آهن باشد. (آنندراج ). بند آهنی که در پای مجرمان اندازند. (غیاث ). || لیل ٌ ادهم ؛ شبی سیاه . مؤنث : دَهْماء. ج ، اداهم .
ترجمه مقاله