ترجمه مقاله

ادویه

لغت‌نامه دهخدا

ادویه . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ج ِ دَواء. داروها. عقاقیر : هر کس بکاشان ... رسیده ... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقه ٔ آن بر فقراء و مساکین اطلاع یافته داند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 22). || گاه در تداول عوام ادویه گویند و از آن دارچین کوبیده خواهند: فلفل و ادویه . || و گاه ازآن عموم دیگ افزارها مراد است چون : زیره و کرویا و پودنه ٔ دشتی و فلفل و زردچوبه و هل و میخک و دارچین وقرنفل و شونیز و زنجبیل و خولنجان و زعفران و حرف (حب الرشاد. تخم سپندان ) و خردل (تخم سپندان کرد) و قرفه و انجدان و جوز بویا و نمک و تخم گشنیز و نانخواه و غیره . بوزار. چیزها که برای خوشبوی و خوش طعم کردن طعام در پختنی ها کنند .
- ادویه ٔ اغذیه .
- ادویه ٔ اکّاله .
- ادویه ٔ جذّابه .
- ادویه ٔ حارّه ؛ ابازیر.
- ادویه ٔ خاصه . رجوع به ادویه ٔمخصوصه شود.
- ادویه ٔ خوشبو ؛ افاویه .
- ادویه ٔ ضد تشنج .
- ادویه ٔ ضد تهییج .
- ادویه ٔ ضد حموضت معده .
- ادویه ٔ عَفصه . رجوع به قابضات شود.
- ادویه ٔ قابضه . رجوع به قابضات شود.
- ادویه ٔ گرم ؛ حوائج دیگ را گویند از فلفل و میخک و دارچین و زیره و مانند آن .
- ادویه ٔ مبهیه . رجوع به مبهیات شود.
- ادویه ٔ محرکه . رجوع به محرکات شود.
- ادویه ٔ محرکه ٔ دماغ و نخاع .
- ادویه ٔ محلله .
- ادویه ٔ مُحَمِّره . رجوع به محمرات شود.
- ادویه ٔ مخدره . رجوع به مخدرات شود.
- ادویه ٔ مخرج بلغم .
- ادویه ٔ مخصوصه ؛ ادویه ٔ خاصه .
- ادویه ٔ مدرّه ٔ بزاق ؛ مدرّات بزاق .
- ادویه ٔ مدرّه ٔ بول .
- ادویه ٔ مدرّه ٔ طمث .
- ادویه ٔ مسقط جنین .
- ادویه ٔ مسکنه ؛ مسکنات .
- ادویه ٔ مسهله . رجوع به مسهلات شود.
- ادویه ٔ مضعّفه .
- ادویه ٔ معرّقه .
- ادویه ٔ معطسه ؛ معطسات .
- ادویه ٔ مفتّحه .
- ادویه ٔ مفرده ؛ هر گیاه که در داروهای بیماری هابکار است .
- ادویه ٔ مقرحة .
- ادویه ٔ مقیئة .
- ادویه ٔ ملینه .
- ادویه ٔ منبهه ؛ محرکات .
- ادویه ٔ منفطه . رجوع به منفطات شود.
- ادویه ٔ منومه ؛ مخدّرات .
- ادویه ٔ موضعی .
- ادویه ٔ مهبجه .
لکلرک در ترجمه ٔ عیون الأنباء گوید: اطباء اسلامی تنها ادویه ٔ مفرده ٔ ذیل را شناخته اند و قبل از آنان ملل دیگر آنها را نمیشناخته اند: خانق الذئب . عنبر اشهب یا ند. بلادر یا انقردیا یا حب الفهم یا قرص کمر. فوفل یا رعبه . ارغان یا بادام بربری یا ارژن .آزادرخت . زرشک . اهلیلج . شاه سینی یا تامبول . فادزهر یا تریاق فارسی . کادی . کافور. خیارشنبر.فلوس یا قثاء هندی . لیموی ترش . قطاطالزباد. حب النیل ، دند یا خروع چینی یا حب السلاطین . زردچوبه یا عروق الصفراء. خولنجان یا خسرودارو. میخک . گلوبولر(؟) . بندق هندی یا رته . یاسمین یا سجلاة. عناب . لیمو. محلب یا نیوندمریم . گز علفی . مانی گت ، یا حماما و یا ماهلو.مشک . جوزالطیب یا جوزبویا. هلیله . اَمله . جوزالقی . جوز ماثل . اُگل مارمِلت (؟) . نارنج فلفل . ریوند. بیدانجیر خطائی یا کرچک هندی یا خروع چینی . کباث . صندل . دم الأخوین یا خون سیاوشان . سنا. سیراکست (؟) ، سپستان یا اطباع الکلب یا مویزک عسلی . چاودار. دیوگندم زنگ دیده (؟) . شکر. تمر هندی یا صبار. طباشیر. تربد یا جبلاهنگ . جدوار. زُرُنباد- انتهی .
ترجمه مقاله