ترجمه مقاله

ارتعاش

لغت‌نامه دهخدا

ارتعاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). ارتعاد. لرز. لرزه . رَجف . رجفه . زلزال . رِعدَه . با خود لرزیدن . (مؤید الفضلاء). با خویش لرزیدن . (آنندراج ): ارتعاش انگشتان :
چون بدرد شرم گویم راز فاش
چند از این صبر وزحیر و ارتعاش .

مولوی .


دست کان لرزان بود از ارتعاش
و آنکه دستی را تو لرزانی ز جاش .

مولوی .


|| لرزانیدن . (زوزنی ). || (اِ مص ) حالی چون تشنج در اعضاء آلیه . || (اصطلاح فیزیک ) لرزش سریع جسم را گویند که مولد صوت میشود مانند ارتعاش تیغه ٔ فلزی یا سیم آلات موسیقی .
- ارتعاش صوت ؛ لرز در آواز. ج ، ارتعاشات .
ترجمه مقاله