ترجمه مقاله

اردوان

لغت‌نامه دهخدا

اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) رئیس قراولان مخصوص خشیارشا، شاهنشاه هخامنشی . وی در سال 466 ق .م . کنگاشی بر ضد شاه ترتیب داده خواجه ای را میتری دات (مهرداد) نام در آن داخل کرد.کتزیاس نام این خواجه را اسپاتامیترس نوشته است . اردوان بدستیاری خواجه ٔ مزبور شب وارد خوابگاه خشیارشا شده او را در خواب کشت . پس از این واقعه نزد اردشیر، پسر سوم خشیارشا رفته او را از فوت شاه آگاه کرد و گفت که قتل شاه کار داریوش پسر بزرگ خشیارشاست . او برای رسیدن بتخت اینکار کرده و خود اردشیر هم در خطر است . سخنان اردوان چنان در مزاج اردشیر نوجوان اثر کرد که در حال برای کشیدن انتقام پدر و حفظ جان خود بسرای داریوش رفته به همدستی اردوان و چندتن از قراولان او را بکشت . و سپس اردوان اردشیر را بر تخت نشانید با این مقصود که چندی با او مماشات کند تا موقع قتلش برسد و خود تخت را تصاحب کند. جهت امیدواری او را از اینجا باید دانست که در زمان خشیارشا اعتبار زیاد یافته بود و هفت پسر اومشاغل مهم در دوائر دولتی داشتند. (رجوع به ایران باستان ص 904، 905 شود) در مدت چند ماه اردوان راتق وفاتق و شاه حقیقی بود، تا اینکه خواست اردشیر را هم از میان بردارد، ولی این دفعه گرفتار شد. کتزیاس تفصیل قضیه را چنین نوشته : آمتیس ، که دختر خشیارشا و خواهر اردشیر بود مورد شکایت شوهرش بغابوخش (مگابیز یونانیان ) واقع شد. اردشیر خواهر خود را سخت ملامت کردو با وجود این ترضیه ٔ خاطر شوهرش بعمل نیامد و بغابوخش بقدری کینه ٔ زن را در دل گرفت که بزودی بغض خود را شامل شاه هم کرد و چون اردوان هم نسبت بشاه سوء قصد می ورزید، این دو تن بیکدیگر نزدیک شده برای اجرای مقصود واحد هم قسم گشتند. بغابوخش از ترس یا جهت دیگری نزد شاه رفته سر را افشا کرد و بحکم اردشیر اردوان را گرفته بمحبس انداختند. پس از آن تحقیقات و استنطاقات قضیه ٔ کشته شدن خشیارشا کشف و شرکت مهرداد خواجه معلوم شد. در نتیجه خواجه را بجرم شرکت در قتل مذکور و قتل داریوش برادر شاه ، با زجرهای شدید کشتند ولی اردوان چون صاحب قوم و قبیله ٔ متنفذی در باختر بود، چندی در حبس بماند تا آنکه او را هم در جدال سختی با سه تن از پسرانش کشتند و بغابوخش که در این جدال زخم برداشته بود بکمک طبیب یونانی آپُولﱡنیدِس نام معالجه شد و با زن خود آشتی کرد. دیودور سیسیلی شرح قضیه را طور دیگر نوشته ، این مورخ گوید (کتاب 11، بند69): اردوان یکنفر گرگانی بود، که میخواست بتخت برسد با این مقصود شبانه داخل اطاق خشیارشا گردیده او را کشت . بعد خواست سه پسر او را هم بکشد و چون ویشتاسپ والی باختر غائب بود، به داریوش و اردشیر پرداخت وبه اردشیر چنین وانمود، که خشیارشا را داریوش کشته و بر اثر این تهمت اردشیر در خشم شده برادر خود را کشت . بعد اردوان به اردشیر حمله کرد، ولی او بمقام مدافعه برآمده زخم خفیفی برداشت و ضربتی مهلک به اردوان زده کار او را بساخت . ژوستین این واقعه را چنین ذکر کرده (کتاب 3، بند1): اردشیر از اردوان خواست که قشون خود را سان بدهد و در حین سان دیدن به او گفت ، جوشن من خیلی کوتاه است ، اردوان در حال جوشن خود را کند، که بشاه تقدیم کند و چون برهنه ماند، اردشیر شمشیر خود را کشیده به تن او فرو برد و امر کرد، پسران او را گرفتند. پلوتارک از قول ، دی نُن نوشته که ارودان در مدت هفت ماه نیابت سلطنت میکرد و بعضی گمان می کنند، که نیابت او از طرف ویشتاسپ پسر خشیارشا والی باختر بوده . رجوع به ایران باستان صص 908 - 909 شود. ظاهراً همین اردوان است که تمیستوکل پس از ورود به ایران نزد او شده گفت ، من یونانی کامل هستم و لازم است راجع بمطلبی که شاه علاقه ٔ کامل به آن دارد بحضور شاه برسم . اردوان جواب داد: ای بیگانه ، قوانین انسان در همه جا یکی نیست ، آنچه برای جمعی خوب است ، برای عده ای بد است ، ولی چیزی که برای همه خوب میباشد، این است که هر قوم قوانین مملکت خود را رعایت کند. شما یونانیها آزادی و برابری را از هر چیز برتر میدانید، یکی از بهترین قوانین ما این است که شاه را محترم بداریم و او را صورت خدائی بدانیم ، که حافظ همه چیز است ، پس اگر خواهی عادات ما را بجا آورده او را بپرستی مانند ما میتوانی او را ببینی و با او حرف بزنی (مقصود از پرستیدن که یونانیها استعمال میکنند بزانو درآمدن یا بخاک افتادن است . م ). اگر عقیده ٔ دیگری داری ،باید بتوسط شخصی با او حرف بزنی ، زیرا عادت پارسی بر این است ، که کسی نمیتواند شاه را ببیند، مگر اینکه اول او را پرستش کند. تمیستوکل در جواب چنین گفت : اردوان ، من به اینجا با این مقصود آمده ام ، که افتخارات و قدرت شاه را زیاد کنم . البته اطاعت از قوانین شما خواهم کرد، زیرا اراده خدائی که دولت پارس را به این اندازه بلند و بزرگ کرده ، چنین است . من چنان کنم ،که شاه مورد پرستش مردمانی بیشتر گردد. در این موقعاردوان سؤال کرد: بشاه بگوئیم ، که تو کیستی ، زیرا چنانکه می بینم ، تو یک شخص متعارف نیستی . تمیستوکل جواب داد: ((اما در این باب باید بگویم ، که کسی جز شاه نخواهد دانست ، من کیستم )). در اینجا پلوتارک گوید (تمیستوکل ، بند 32) که : این حکایت از فانیاس یونانی است ، ولی اراتس تِن در کتاب خود راجع بثروت نوشته ، که یکی از زنان غیر عقدی اردوان از اهل اری تره تمیستوکل را به او معرفی کرد. رجوع به ایران باستان ص 914،915 و نیز ص 723، 727، 733، 736، 803 و 1466 شود.
ترجمه مقاله