ترجمه مقاله

ارسال

لغت‌نامه دهخدا

ارسال . [ اِ ] (ع مص ) فرستادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (غیاث ). گسیل کردن . گسی کردن . ایفاد. فارسیان ، ارسال را بر تحفه و سوغات استعمال کنند. (غیاث از مصطلحات ) : شتاب کن در ارسال جواب این نبشته بسوی امیرالمؤمنین . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314).
ارسال نیازم همگی ناز تو رد کرد
من خوب فرستادم و او خوب فرستاد.

سالک یزدی .


|| فرستادن به پیغام : ارسال رُسل . (منتهی الأرب )
نهفته بوسه به پیغام می کند ارسال
نگینش را حجرالاسود از ره تعظیم .

سنجر کاشی .


|| فروهشتن . فروگذاشتن بخود. (منتهی الأرب ). || رها کردن . (منتهی الأرب ). || برگماشتن . || بسیارآب کردن شیر. تسمیر. (تاج المصادربیهقی ). || بسیارشیر گردیدن . (منتهی الأرب ). صاحب شیر شدن از مواشی خود. || صاحب گله ها شدن . (منتهی الأرب ). || زدن ، چنانکه داستان را: ارسال مثل ؛ داستان زدن . مثل زدن . مثل آوردن . تمثل جستن . ضرب المثل . || ارسال علق ؛ زالو انداختن . || ارسال در حدیث ؛ آنست که اسناد نباشد، مثلاً راوی گوید: قال رسول اﷲ (ص ) و نگوید حدثنا فلان عن رسول اﷲ (ص ). (تعریفات جرجانی ).
- ارسال داشتن و ارسال کردن ؛ فرستادن .
ترجمه مقاله