ترجمه مقاله

ارسلان

لغت‌نامه دهخدا

ارسلان . [ اَ س َ ] (ترکی ، اِ) شیر. (مؤید الفضلاء). شیر درنده . (غیاث ). اسد. (غیاث ) (آنندراج ). مجازاً مرد شجاع :
آنچه منصب میکند با جاهلان
از فضیحت ، کی کند صد ارسلان .

مولوی .


چشم می مالم که آن هفت ارسلان
تا کیانند و چه دارند از جهان .

مولوی .


|| نامی از نامهای ترکی . و گاه این نام با کلمه ٔ دیگر مرکب باشد چون الب ارسلان ، قزل ارسلان ، قره ارسلان و غیره :
از توام تهدید کردی هر زمان
بینمت در دست محمودارسلان .

مولوی .


ترجمه مقاله