ترجمه مقاله

ارسلان

لغت‌نامه دهخدا

ارسلان . [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن سلجوق . بروایت ابن اثیر وی برادر میکائیل و موسی از سران سلاجقه است . در شجرةالنسب سلاجقه در طبقات سلاطین اسلام نام او ارسلان یبغو [ کذا ] آمده است . در تاریخ سلاجقه عمادالدین محمدبن محمدبن حامد، بیغوارسلان را یکی از رؤسای سلاجقه که با مسعود می جنگیدند نوشته و اشاره به اسارت وی بدست سلطان مسعود کرده است . در تاریخ بیهقی نام بیغو در ضمن رؤساست لکن از اسارت وی ذکری نیست . ابن اثیر میگوید که از سلجوق سه پسر ماند: ارسلان و میکائیل و موسی . ولی بعد گوید: بیغو و طغرل بک محمد و جغری بک داود پسران میکائیل بن سلجوق اند و بیغو را برادرطغرل و چغری میشمارد و ظن غالب آنست که بیغو همان موسی پسر سلجوق است که بعد از قسمت شدن خراسان بین سلاجقه مملکت سیستان و هراة و پوشنج و غور بنام او افتاد و از اینکه در اوایل امر سلاجقه خبر ابن بیغو یکباره منقطع میشود، پیداست که مردی پیر و فرتوت بوده و دیر نمانده است . راوندی صاحب راحةالصدور که شجره نامه ٔسلاجقه ٔ مذکور در فوق از اوست (ص 103) بعد از فتح خراسان بدست سلاجقه گوید: ((پس هر دو برادر چغری و طغرل و عم ایشان موسی بن سلجوق که او را یبغو (کذا بتقدیم یاء بر باء) کلان گفتند و عم زادگان و... بهم بنشستندو عهدی ببستند... الخ )) و باز در ص 104 در تقسیم ممالک گوید: ((و موسی یبغو کلان بولایت بست و هراة و سیستان و نواحی آن چندان که تواند گشود نامزد شد... الخ )). و خواجه فضل اﷲ رشیدالدین نیز در جامع التواریخ عین این اخبار را کلمه بکلمه از راحةالصدور گرفته و روایت کرده است . (تاریخ سیستان ص 365 و 366 حاشیه ).
ترجمه مقاله