ترجمه مقاله

ارطاط

لغت‌نامه دهخدا

ارطاط. [ اِ ] (ع مص ) گول گردیدن . (منتهی الأرب ): اَرِطّی فان َّ خیرک فی الرطیط؛ یعنی احمق باش که خیر تو در حماقت است . در حق شخصی گویند که در حماقت بخت مند وباروزی بود و در وقت تعاقل محروم و بی نصیب . (منتهی الأرب ). || از جای خویش حرکت نکردن و لازم گرفتن آن و ستهیدن در آن : ارط فی مقعده . (منتهی الأرب ). || بانگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله