ترجمه مقاله

ارقلیس

لغت‌نامه دهخدا

ارقلیس . [ اَ ق ِ ی ُ ] (اِخ ) پسر تِمِنوس از اخلاف هِرکول . برادران وی او را نفی بلد کردند و او به پادشاه مقدونیه پناه برد و چون دشمنان شاه را مغلوب کرد و میبایست با دختر وی ازدواج کند، شاه که بدین امر راضی نبود بفرمود تا او را بکشتند. || پادشاه مقدونیه از 413 تا 400 ق . م . وی بر قدرت و رفاه مقدونیه بیفزود و شعرا و هنرمندانی مانند زُکسیس و اُری پید واگاَثُن را در دربار خود گرد آورد و او بدست کراتِر کشته شد. || قفطی از قول سقراط خطاب به سیماس آرد: فانّا و ان کنا نعدم اصحابا و رفقاء اشرافاً محمودین فاضلین فانّا ایضاً اذ کنّا معتقدین متیقّنین بالأقاویل التی لم تزل تسمعُ منّا نصیر الی اخوان فاضلین اشراف محمودین منهم اسلاؤس و آمارس و ارقلیس و جمیع من سلف من ذوی الفضائل الانسانیة... (تاریخ الحکمای قفطی ص 202 و 203). و ابن ابی اصیبعه همین عبارت رابا نام ارقیلس آورده است . (عیون الانباء ج 1 ص 46).
ترجمه مقاله