ترجمه مقاله

ارماد

لغت‌نامه دهخدا

ارماد. [ اِ ] (ع مص ) درویش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). محتاج و درویش شدن . (منتهی الأرب ). || ارماد قوم ؛ بقحط و خشکسال رسیدن آنان و هلاک شدن مواشی ایشان . (از منتهی الأرب ). || ارماد ناقه ؛ پستان کردن او و همچنین گوسفند و گاو. (از منتهی الأرب ). شیر از پستان چکانیدن گوسفند و شتر و غیر آن ، در گاه نزدیک بزائیدن شدن . (از کنزاللغات ): ارمدت الشاة؛ ای ترک لبنها قبیل النتاج . (تاج المصادر بیهقی ). || دردگین چشم گردانیدن . (از منتهی الأرب ). چشم دردگین گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله