ارمام
لغتنامه دهخدا
ارمام . [ اِ ] (ع مص ) پوسیدن استخوان . (منتهی الأرب ). || خاموش شدن . (زوزنی ) (منتهی الأرب ). خاموش گشتن . || مغزدار گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). مغز داشتن . ارمام عظم ؛ بامغز شدن استخوان . (منتهی الأرب ). || ارمام بلهو؛ ببازی گرائیدن . مائل ببازی شدن .